- زیر آمدن
- فرود آمدن، پائین آمدن
معنی زیر آمدن - جستجوی لغت در جدول جو
- زیر آمدن ((مَ دَ))
- مغلوب شدن، باختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیاده شدن، فرود آمدن
بالا قرار گرفتن، تفوق یافتن، بالا آمدن
به تنگ آمدن، ملول شدن
بدست آمدن: امروز مبلغی پول گیرم آمد، گرفتار شدن
بانتها رسیدن تمام شدن، مردن در گذشتن، جوش کردن بغلیان آمدن
تربیت شدن، پرورش یافتن
طبقه ای از خانه که پایین تر از سطح زمین قرار دارد
نزدیک آمدن، تقدم، استقبال، بحضور آمدن
ستیزیدن پیورزیدن غیرت آمدن کسی را. دارای غیرت و حمیت وتعصب بودن
گذر یافتن عبور کردن: بر این شش ره آمد جهان را گذر چنین دان که گفتم ترا ای گذر. (خجسته سرخسی)
خستوییدن خستو شدن اقرار کردن اعتراف کردن: (و او (بیمار) منکر نتوانست شدن مقر آمد. قابوس از این معالجت شگفتی بسیار نمود) (چهارمقاله. 123)
خوب شدن، خوب اثر کردن: (... و اگر زاگ سپید با روغن گل مرهم کنی نیک آید)
ننگ داشتن
یا پر آمدن قفیز
داخل شدن درون رفتن، بیرون آمدن (از اضداد)، رسیدن، ظاهر شدن، روییدن سبز شدن، واقع شدن
بپایان رسیدن تمام شدن منقضی شدن
پایان یافتن، به پایان رسیدن، تمام شدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
برآمدن، بالا آمدن، کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود